به گزارش خبرنگار مهر، علیرضا پناهیان در سحرهای ماه مبارک رمضان با حضور در برنامه سحر شبکه افق، درباره بستر ظهور پیامبر اسلام (ص) و ارتباط آن با عصر ظهور و مقدمات فرج به گفتگو میپردازد. در ادامه، صوت جلسه اول این گفتگو را میشنوید:
در ابتدا و قبل از شروع بحث، میخواهم نکتهای را عرض کنم که موجب بشود امسال نسبت به سال قبل، راحتتر بتوانیم صحبت کنیم. بنده در بحث سال گذشته، خیلی با احتیاط صحبت میکردم از این جهت که یک قسمتهایی از بحث ممکن بود تعجب برانگیز باشد، ولی امسال میخواهم یکمقدار این احتیاط را کنار بگذارم؛ آنهم بهدلیل همین نکتهای که در ابتدای بحث میخواهم عرض کنم.
رهبر انقلاب از جهاد تبیین به عنوان واجب عینی و فوری سخن گفتند، یعنی برای همۀ ما لازم است که یک تلاش سنگین را برای تبیین، انجام بدهیم؛ از تبیین مسائل نظام و انقلاب تا تبیین اصل دین که اینها به هم گره خورده است. یکی از دلالتهای جهاد تبیین، این است که ما در تبیین دین، تا کنون ضعیف بودهایم.
وقتی میگوئیم «ما در تبیین دین، ضعیف بودیم» یعنی چه؟ ما آخوندها در همۀ شبکهها داریم صحبت میکنیم، در مدرسههای ما هم درسهای دینی هست و در دانشگاهها هم درسهای معارف هست! خُب حتماً همۀ اینها ضعیف بوده است، لذا هر طلبهای مثل بنده خواست تبیین کند، باید این احتمال را بدهیم که او هم جزو ضعفا هست و او هم در تبیین، ضعف دارد.
ما چهل سال است که داریم دربارۀ دین صحبت میکنیم، اما تازه رسیدهایم به «جهاد تبیین»! پس تا حالا داشتیم چهکار میکردیم؟ نه اینکه حرفهای غلطی زده شده باشد، اما حتماً حرفهایی زده شده است که آنچنان دارای اولویت نبوده است. حتماً حرفهای بیربط ولی خوب و صحیح و سرگرمکننده زده شده است.
یک مبلغ دینی و یک معلم دین، میتواند با غیرمفیدترین حرفهای خوب و صحیح، و با هنر خودش مردم را سرگرم کند. اما باید دید که نتیجۀ این حرفها، چه بوه و چه چیزی تغییر کرده است؟ فعلاً که ما بعد از چهل سال تبلیغ، به «جهاد تبیین» رسیدهایم»! خُب اگر تا حالا خوب تبیین کرده بودیم که این نیاز برطرف شده بود، و دیگر به تبلیغ و تبیینِ عادی میپرداختیم نه جهاد تبیین! مثلاً اگر رهبر انقلاب بفرمایند «ما به یک تحول در عرصۀ شعر، نیاز داریم» این یعنی وضع شعر ما الان خوب نیست.
رهبر انقلاب حدود شش ماه پیش، صریحاً فرمودهاند که ما در تبلیغ، کمّاً و کیفاً ضعیف هستیم. حالا این تبلیغ میتواند در موضوعات اجتماعی و سیاسی امروز باشد یا در موضوعات دینی. البته اگر کیفیت تبلیغ ما درست بشود، کمّیت آن هم درست میشود، یعنی حرف خوب اگر شنیده بشود، این حرف خوب را همه تکرار میکنند، لذا کمّیت آن هم بهبود پیدا خواهد کرد.
حالا ما میخواهیم به ادامۀ بحث سال گذشته بپردازیم؛ با این پیشفرض که ما ضعفهایی در تبیین دین داشتهایم. مثلاً بنده باید فکر کنم دربارۀ اینکه چه ضعفهایی در کار بنده بوده است، به عنوان مثال دربارۀ کدام آیات قرآن باید بحث میکردم که این کار را نکردهام؟
اگر ما در تبلیغ و تبیین، ضعفی داریم که موجب این امرِ «جهاد تبیین» شده است و اگر بخشی از این ضعف، در نحوۀ تبلیغ و تبیین دین هست، پس باید این ضعف را بشناسیم و آن را برطرف کنیم. شاید لازم باشد که ما یک ادبیات نو انتخاب کنیم، شاید لازم باشد که از زوایای جدیدی نگاه کنیم، شاید به برخی از روشهای مرسوم باید بگوییم که این روشها غلط است.
بنده نمیخواهم نسبت به مبلغان ارجمند و معلمان دینی، بیان انتقادی یا چالشی داشته باشم، منتها برداشت کلی و نتیجۀ نهایی از اینهمه سخنان دینی که گفته شده است این شده است که الان در جامعۀ ما انواع سکولاریزم غلبه دارد، یعنی ذهن بسیاری از مردم درگیر است. حتماً ما درست تبیین نکردهایم، و اینها را باید اصلاح کنیم.
با توجه به این نکتۀ مقدماتی، به سراغ موضوع اصلی بحث برویم و یکمقدار جسورانهتر به بحث بپردازیم. موضوع بحث ما این بود که همان اتفاقی که در ظهور پیامبر (ص) افتاد، در ظهور امام زمان (ع) هم میخواهد رخ بدهد. پیامبر (ص) هم در واقع ظهور کردند؛ آن هم یک ظهور بود. یک مرتبهای از «لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّه» (توبه ،۳۳) در همان زمان رخ داد و امام زمان (ع) هم در واقع همین اتفاق را میخواهند رقم بزنند.
سال گذشته دربارۀ شباهتهای بعثت و ظهور صحبت کردیم، و برخی موانع سرِ راه بعثت و ظهور را بیان کردیم. یکی از قسمتهای چالشیِ بحث این بود که عرض کردیم «مهمترین مانع سرِ راه بعثت نبوی، غرور مؤمنان و دینداران بود» چون در دوران جاهلیت هم آنها دین داشتند؛ با اینکه تحت عنوان «جاهلیت» از آن دوره یاد میشود و درست هم هست، ولی اینطور نبوده که آنها ملحد باشند و خدا را قبول نداشته باشند. اینطور هم نبوده که آنها «بت» را بهجای خدا قرار بدهند، بلکه بت، صورتهایی از تحریف دینشان بوده است.
غرور دینداران یکی از موانع ظهور است
یکی از بزرگترین موانع بعثت، غرور دینداران بوده است. خُب آیا همین الان، این یکی از موانع ظهور هم هست یا نه؟ بله، واقعاً همینطور است. مرحوم شاهآبادی (استاد حضرت امام) میفرمود: مشکل اولِ ما، غرور مؤمنین است… آیا این غرور تمام شده است یا نه؟ تازه الآن به یک پیروزهایی هم رسیدهایم و این مسئله جدیتر هم شده است.
ما خیلی دنبال این نباشیم که آدم بدها را خوب کنیم، اگر خوبها خوبتر بشوند، عالم نورانی میشود. همیشه مشکل این بوده است که خوبها تا نصف راه میروند و بقیه راه را ادامه نمیدهند. قوم بنیاسرائیل هم همینطور بودند؛ تا نصف راه را رفتند ولی حاضر نشدند بقیه راه را بروند. چقدر هم زجر کشیده بودند! حضرت موسی آمدند و بنیاسرائیل را نجات دادند و دشمنان را نابود کردند و آنهمه معجزات و نعمات برایشان آوردند. فقط مانده بود که بروند فلسطین را از دست دشمنان دین بگیرند. ولی آنها گفتند: نه دیگر تو خودت با خدای خودت برو بجنگ! درواقع آنها از سرِ سیری، با دین برخورد کردند.
ما در بحث تبلیغ هم باید به این موضوع توجه کنیم و مراقب باشیم که یک وقت خودمان دچار غرور نشده باشیم. اگر یک عدهای از سخنرانی ما تعریف کردند و گفتند «به به، خیلی استفاده کردیم» به خودمان غرّه نشویم. شاید ما با هنر سخنوری، او را سرگرم کردهایم ولی او را پیش نبرده باشیم. چقدر باید در سخنرانی، از هنر سخنوری پرهیز کنیم که مبادا از محتوا عقب بمانیم!
خیلی از صفحاتی که در فضای مجازی اینهمه طرفدار دارد؛ در موضوعات انسانی، برای انرژی دادن و انگیزهدادن به انسانها و… حرفهای خوبی است ولی حرفهایشان آدمها را متوقف میکند و توجه آدمها را به جایی جلب میکند که نباید جلب کند؛ لذا اینها جنایت است!
وقتی شما توجه یک کسی را به یک خوبیای جلب کردید که او را منحرف کند، این کار مثل کار ابلیس است! ابلیس که حضرت آدم (ع) را به عرقخوری و ترک نماز و … دعوت نکرد، بلکه گفت: ببین بهشت چه نعمت خوبی است، آیا میخواهی جاودانه بشود؟ «هَلْ أَدُلُّکَ عَلی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلی» (طه ،۱۲۰) اینکه حرف خیلی خوبی بود! الان خیلیها دارند همین کار را با افکار انسانها انجام میدهند. لذا سخت است که بگویید «فلان بحث اخلاقی دارد حواس شما را از یک موضوع اصلی، پرت میکند!»
یکی از موانع برجسته در بعثت نبوی، غرور بود و این غرور باید برطرف میشد. رسولخدا (ص) این غرور را شکست و یک تفوّقی بر دیگر ادیان ایجاد شد و یک تواضعی نسبت به دین رسولخدا (ص) ایجاد شد. بعد از این تفوّق، اولین کار مهمی که رسولخدا (ص) میخواستند انجام بدهند این بود که مناسبات اجتماعی را تغییر بدهند. ما در اینباره صحبت کردیم که پیامبر (ص) آزادی میدهد و آن شعر مولوی را خواندیم که میگوید «کیست مولا آنک آزادت کند / بند رقیت ز پایت بر کَنَد / چون به آزادی نبوت هادی است / مؤمنان را ز انبیا آزادی است» ما در تبلیغ دین، حتماً ضعیف یا بد عمل کردهایم که هنوز هم خیلیها فکر میکنند «آزادی» یک مفهوم غربی است و از غرب آمده است. واقعاً به فضای عمومی تبلیغ دین، نقد وارد است که برداشت غلط داده است و برداشت درست را منتقل نکرده است.
مولوی میگوید: «ز انبیا آزادی است» آزادی اصلاً کار انبیا است. ولی ما این مطلب را درست شرح ندادهایم، چند تا کتاب داریم که این را جا انداخته باشد به حدی که هر کسی از آزادی سخن گفت، مردم یاد پیغمبر اکرم (ص) بیفتند؟ الان نهتنها اینگونه نیست بلکه این سوال را مطرح میکنند که «اصلاً نظر اسلام دربارۀ آزادی چیست؟» یعنی اسلام را نسبت به موضوع آزادی، محاکمه میکنند و متّهم میکنند!
پیامبر (ص) بعد از اینکه تفوّق پیدا کردند، انسانها را آزاد کردند و مناسبات اجتماعی جدیدی در جامعه ایجاد کردند. در این مرحله، مهمترین مانعی که در مقابل ایشان وجود داشت و پیامبر (ص) آن را شکست چه بود؟ غرور دینی و غرور معنویای که در جامعه بود؛ یعنی آنها در آن جامعه، احساس معنویت میکردند، پیامبر (ص) این غرور را شکستند تا بتوانند آنها را از اینجا جلوتر ببرند. آنها به همان احساس معنویتی که داشتند، بسنده کرده بودند و خدا از وضع انسان، بدش میآید! طبق روایت گناه کردن برای مؤمن بهتر از آن است که به خاطر گناه نکردن عُجب پیدا کند. «إِنَّ اللَّهَ عَلِمَ أَنَّ الذَّنْبَ خَیْرٌ لِلْمُؤْمِنِ مِنَ الْعُجْبِ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ مَا ابْتُلِیَ مُؤْمِنٌ بِذَنْبٍ أَبَداً» (کافی / ج ۲/ ص ۳۱۳)
این مسئله خیلی مهم است! ماه رمضان بیشتر ماه عبادت و تضرّع دینداران است تا دیندار شدن بیدینها. بعضیها خیلی خوشحال میشوند از اینکه یک جوان غیرمذهبی به مسجد بیاید و گریه کند. اصلاً آمدن او مهم نیست، گریهکردن تو مهم است که مسجدی هستی. باید ببینیم وقتی اینها خودشان دورهم جمع میشوند چهکار میکنند. آنهایی که دم در هیئت ایستادند و به مردم میگویند «بفرمائید استفاده کنید» آنها خودشان بروند جلو بنشینند بیشتر استفاده کنند.
در زمان پیامبر (ص) هم مشکل همین بود؛ کلیدداران خانۀ کعبه جلوی پیامبر (ص) ایستادند. بقیۀ مردم معطل آنها بودند و میگفتند «اینها کلید دارند؛ اینها فامیل پیامبر هستند، حتماً او درست نمیگوید که اینها ایمان نمیآورند…» پیامبر اکرم (ص) اول غرور را شکستند که این خیلی حرف دارد. ما الان هم دچار همین مشکل هستیم. این را مرحوم شاه آبادی میفرماید.
دینداری بدون تفکر نمیشود
ما باید این غرور را از بین ببریم. بعد از اینکه رسولخدا (ص) این غرور را شکستند توانستند جامعه را آزاد کنند. وقتی آزادیسازی اتفاق افتاد، جامعه میتواند فکر کند و از این طریق با تعقل به حقّانیت این دین پی ببرد. تازه بعد از اینکه شما این دین را پذیرفتی باید بیشتر فکر کنی. این یک بحث بسیار مفصّلی است که امسال بیشتر به آن خواهیم پرداخت. دینداری بدون تفکر نمیشود در حالی که اگر شما آمار بگیرید، اکثر مردم فکر میکنند دین یعنی مجموعهای از دستورها که تو باید اطاعت کنی. تا میگویی «امامت و ولایت» فکر میکنند فقط بحث اطاعت است!
دستورهای دین چند نقطه را مشخص میکند، تازه تو با تفکر دربارۀ این دستورها و رعایت این چند دستورِ محدود باید تکلیفهای اصلیات را تشخیص بدهی! دین آن تشخیص است که ناشی از تفکر است. فکر نکن دین مثل بروشور یخچال است که جلویت میگذارند و مثلاً میگوید «این دوشاخه است و باید آن را به پریز برق بزنی…» همه چیز را با جزئیات نوشته و اصلاً تفکر نمیخواهد ولی دربارۀ قرآن باید تفکر کنی. همۀ دستورها را هم از حفظ باشی باز هم باید تفکر کنی و الّا بیدین هستی. قرآن میفرماید اگر به دستورهای من گوش بدهی من به تو «فرقان» یعنی قدرت تعقل و تفکر میدهم.
مردم زمان پیامبر (ص) این قسمت دین را حاضر نشدند بروند. غرورشان شکست، تواضع در مقابل پیامبر (ص) انجام گرفت، ولی حاضر نشدند عقلشان را رشد بدهند، در نقل ماندند، یک عده آمدند نقل را هم تحریف کردند بنابراین مسیر را خراب کردند. یک نفر آمد از یکی از خلفا سوال کرد «این آیۀ قرآن یعنی چه؟» ماهها شکنجهاش دادند که چرا تو سوال میکنی؟ مرتب پیغام میداد من غلط کردم، من را از زندان رها کنید… فقط بهخاطر اینکه از یک آیۀ قرآن سوال کرده بود که من این را نفهمیدم!
در زمان امام زمان ارواحنالهالفداء چه اتفاقی میافتد؟ حضرت دست میکشد روی سر مردم و عقلشان افزایش پیدا میکند. این صرفاً یک مسئلۀ معجزهوار نیست! یعنی مردم حاضرند فکر کنند و با تعقل زندگی کنند و با تعقل دینداری کنند. شما از مردم بپرسید وقتی کلمۀ امامت و امامزمان گفته میشود، آیا چیزی جز اطاعت از امام زمان ذهن مردم منتقل میشود؟ غالباً نه، چون برای ما اینطوری تبلیغ کردهاند. البته اطاعت هست، ولی این اطاعت مثل این است که مربی به یک فوتبالیست چند دستور کلّی داده، حالا دیگر او باید خودش هنرنمایی کند. خود بازیکنان باید خلّاقیت به خرج بدهند و با همدیگر ارتباطهای لازم را برقرار کنند.
در مسئلۀ بعثت نبوی، مردم در مرحلۀ تعقل متوقف شدند. گفتند ما نمیخواهیم زیاد فکر کنیم. میگفتند باید منظورتان را واضح میگفتی! درحالیکه بنا نبود پیامبر (ص) همهچیز را خیلی واضح و صریح بگوید. پیامبر اینقدر واضح نگفت که ایشان را متّهم کردند که آدم سادهلوحی است «اُذُن» است «وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُن» (توبه ،۶۱). امیرالمؤمنین (ع) هم به همین شیوه عمل کرد تا مردم خودشان تفکر کنند و بفهمند ولی آنها گفتند ایشان سیاست ندارد و مدیریت بلد نیست. گفتند ما خلیفهای مثل ایشان نمیخواهیم.
مرحلۀ سوم چه بود؟ پیامبر اکرم (ص) مناسبات اجتماعی را بههم زدند و بعد، مناسبات دیگری جایش گذاشتند؛ این مناسبات نگرفت. در آن مناسبات اجتماعی قبلی، مردم حرف چه کسی را گوش میکردند؟ مردم دنبال چه کسی میافتادند؟ مثلاً رئیس قبیله! درحالیکه دین میگوید هر کسی نباید در شما نفوذ کند!
پیامبر (ص) بدون اینکه زیرساختها را در مدینه آماده کنند مسلمانان مکه را به مدینه هجرت دادند به طوری مردم در خیابانها نشسته بودند. خب زیرساختها مثل خانه چه میشود؟ شغل چه میشود؟ زمینهای کشاورزی؟ ما همینطوری دنبال شما آمدیم. جرم کردیم مسلمان شدیم؟ آیا اینها جرم کردند که مسلمان شدند که الآن باید خانههایشان را به شما بدهند. پیغمبر (ص) یک زندگی مواساتی عجیب و غریب راه انداخت که ما الآن اصلاً نمیتوانیم فکرش را هم بکنیم!
آیا من الان حاضرم با دوستانی که اینجا هستند مواساتی زندگی کنم؟ بیاییم هرچه داریم با هم نصف کنیم؟ پیغمبر این کار را در مدینه انجام دادند. اگر این مدل، مدل زندگی کردن درست است یادمان باشد امامزمان (ع) این مدل را میخواهد بیاورد. به همین دلیل است که ما برای فهم ظهور باید دربارۀ بعثت درست فکر کنیم.
پیامبر (ص) مناسبات گذشته را بههم ریخت و مناسبات جدیدی ایجاد کرد، بعد مناسبات سرِ جای خودش برگشت و هیچ شد، خلفا آمدند بیشترین حقوق را به سران قبائل و فامیلها و … دادند و کمترین حقوقها را به آدمهای عادی؛ گفتند اینها اثر اجتماعی ندارند، هر کسی اثر اجتماعی بیشتر داشت حقوق بیشتری به او میدهیم. الآن ما با مدیرانمان همین رفتار را میکنیم. از یک طرف دعای ندبه میخوانیم که «یابن الحسن آقا بیا» و از طرف دیگر میگوییم «الهی بچهام به فلان مدیریت برسد تا پول بیشتری بگیرد» اصلاً امامزمان (ع) برای همین غایب شد! من نمیخواهم بگویم همۀ دلایلِ پول بیشتر دادن غلط است، اما شاید نصفش غلط باشد.
سه مرحلۀ مشترک بین بعثت و ظهور
چه اتفاقهایی در بعثت افتاد؟ یکی درگیری با غرور، دوم راه انداختن مردم برای تفکر، سوم، بههم ریختن مناسبات قبلی. همین اتفاقها باید برای ظهور بیفتد. ولی فرق بعثت با ظهور این است که به دلایلی در زمان بعثت تا نیمۀ راه آمدند و حالا در زمان ظهور به دلایلی تا آخر راه خواهند رفت. این را باید فهم کرد.
حالا آموزشهای دینی ما چه میگوید؟ آموزشهای دینی ما مدام میخواهد به شیوۀ سنتی-کلامی استدلال بکند که نبوت بر حق است و حضرت محمّد (ص) پیامبر است. خب قبول کردیم، اما سؤال این است که حالا ایشان میخواهد چهکار بکند؟ آن را برای من توضیح بده! چهل سال از این انقلاب گذشته و ما آزادانه میتوانیم اسلام را توضیح بدهیم و کسی هم ما را دستگیر نمیکند اگر توضیح بدهیم بلکه مردم تشویق هم میکنند، اما هنوز نتوانستهایم به خوبی تبیین کنیم.
هنوز داریم امامت امیرالمؤمنین علی (ع) در مقابل کسانی که اصل امامت را نپذیرفتند اثبات میکنیم. بگو اصلاً نمیخواهم اصل امامت را بپذیری؛ شیوۀ امامت ایشان را ببین! آیا نباید کتاب درست و حسابی دربارۀ شیوۀ امامت داشته باشیم؟ اصلاً نمیخواهد شما به پیغمبر معتقد باشی، مسیحی باش، ارمنی باش، زرتشتی باش، اصلاً لائیک باش، اصلاً آتئیست باش اما آیا نباید چگونگی رفتار یک پیغمبر را بشناسیم؟ بگو یک آقایی بوده که اصلاً کاری نداریم که ایشان با خدا مرتبط بود و آخرین پیامبر است، فقط ببین چگونه رفتار کرده است.... هنوز میخواهند ختم نبوت را برای مردم اثبات کنند! الآن در یکی از کشورهای شمالی ما سی چهل میلیون بلکه بیشتر آتئیست داریم. به اینها توضیح بده که این پیامبر از مردم چه میخواست؟ فقط نخواه که مسائل اعتقادی را با برهان حل بکنی؛ با توصیف پیامبر، دلها را روشن کن که هم این مذهبی به آن نیاز دارد، هم آن آتئیست به آن نیاز دارد. آنوقت ما در این زمینه، کتاب کم داریم! ما طلبهها در حوزه درساش را نمیخوانیم که برویم به مردم بگوییم. اینطور است که جهاد تبیین لازم میشود. ما اگر شیوۀ مدیریت پیامبر را آموزش بدهیم خیلی از ولایتمداران، ولایتندار خواهند شد.
در یکی از شهرها میگفتند که اینجا امام جماعتهای شهر، غالباً یا بعضاً جوانها را خیلی خوب جذب میکنند اما به جوانها اجازه نمیدهند کاری انجام بدهند. برای هر کاری باید مشورت کنند. اسمش مشورت است ولی این کدواژه برای این است که در جزئیات بروند تبعیت کنند. گفتم این وضع خیلی بد است! پسفردا وقتی این جوان از مسجد به دانشگاه برود تغییر میکند. گفتند اکثراً تغییر میکنند و زیر دین میزنند. یعنی وقتی کار دست ما هم بیفتد، نمیخواهیم طرف را به حکمت برسانیم، فقط میخواهیم کتاب را به او یاد بدهیم. «وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَة» (جمعه ،۲)، به آن بخش حکمت کاری نداریم.
ما از ولایت چه برداشتی داریم؟ هنوز در کشور ما خیلیها تعجب میکنند چرا حاج قاسم سلیمانی اینقدر به ولایت فقیه تأکید میکرد؟ علتش این است که او آزادیخواه بود، اهل اندیشه بود و میدانست اوّلین کارکرد ولایت آزاد کردن انسان و آزاد کردن اندیشههای اوست. اصلاً امامزمان (ع) همین کار را میکند. ایشان پردستور ظاهر نخواهد شد. اصلاً حکومت پردستور حکومت ناموفقی است. الآن مجلس شورای اسلامی که این همه قانون تصویب کرده به ازای هر قانونش یک رانت ایجاد شده یا یک مشکل برطرف شده؟ اینها را باید صریح گفت. آیا امامزمان (ع) هم اینقدر قانون درست میکند؟ یا با تغییر مناسبات اجتماعی مسیر را روی ریلی میاندازد که هم قانون کمتری میخواهد، هم نظارت کمتری میخواهد، هم به فهم مردم اتّکاء میشود.
تفکر در اسلام بسیار مورد تأکید است. این قرآن فقط برای ما آخوندها نازل نشده که ما برویم به مردم بگوییم، مردم خودشان بروند با تفکر قرآن بخوانند. مثلاً اگر من مدام گفتم «اخلاق اخلاق اخلاق» مردم بروند قرآن را بخوانند بعد بگویند: چرا قرآن گفته تقوا؟ مگر اخلاق، کلمۀ عربی نیست؟ خدا میتوانست بگوید اخلاق. یک سؤال برایش پیش میآید! هرچه ما آخوندها گفتیم که نباید بدون تفکر، گوش بدهند! قرآن در اختیارشان هست، خودت بخوان بیا سؤال کن. «حُسْنُ السُّؤَالِ نِصْفُ الْعِلْم» (کنز الفوائد / ج ۲/ ص ۱۸۹). هرچه من گفتم که نباید بپذیرد! خودشان بروند تاریخ اسلام را بخوانند.
من وارد بحث جدید نمیشوم. با یک درد دلی شروع کردیم و ما واقعاً نمیخواهیم چالشی صحبت بکنیم. ولی اوضاع ما در تبلیغ دین خوب نیست. من این را به عنوان یک مبلّغ دارم عرض میکنم. اینطور نیست که ما همه چیز را درست و حسابی گفته باشیم و فقط مانده مردم بروند عمل بکنند. اصلاً اینطوری نیست. این را باید اصلاح کرد. اصلاح باید از ما شروع بشود که میخواهیم به تبلیغ و تبیین دین بپردازیم. به همین دلیل ممکن است آدم یک حرفهایی را بزند که از متن دین هم هست، ولی بعضیها استیحاش کنند و بگویند ما تا حالا یکطور دیگر شنیده بودیم.
همه میتوانند اهل مطالعه باشند. یکی از پیشنهادهای بنده این است که در ایام ماه مبارک رمضان «تاریخ» مطالعه کنیم، مخصوصاً تاریخ حیات پیغمبر اکرم (ص). به قول مقام معظم رهبری باید تاریخ صدر اسلام و تاریخ حیات پیامبر اکرم (ص) را میلیمتری مطالعه کرد تا دقیق درک کرد که پیامبر واقعاً میخواست چهکار بکند؟ تحلیلی که ما امروز میتوانیم از تاریخ داشته باشیم با توجه به تجربیات تاریخی و مناسباتی که در زمانمان هست حتماً عمیقتر از گذشتگان است. البته ما به گذشتگان احترام میگذاریم، آنها در مقام تشبیه، طیِ یک دوی امدادی، کار را به ما رساندند و ما باید ادامه بدهیم، هیچکدام از زحمات پیشینیان ما غیرقابل تقدیر نیست، ولی متوقف شدن همیشه بد است.
نظر شما